ساریناسارینا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

سارینا فرشته کوچولوی مامان

سارینا و مهد جدید

از 15 شهریور خانومی پبت نام کردیم مهد همیشه بهار البته به همین اسونی هم نبود تمام مهدای دور و برمونو گشتیم تا بالاخره عشق مامان از اینجا خوشش اومد نا گفته نمونه که دو هفته ای طول کشید تا عروسکم عادت کردی و مامان توی دفتر مهد میموند تا خانومی هر وقت دلش تنگ میشد بیاد یه بوس بده و دوباره بره اینم عروسکم با دوست صمیمیش باران اینجا شب اول مهره اینجا هم جشن اوله مهرشونه البته خانومی ناراحته چون مامان امروز دیگه توی دفتره نمیمونه اینم بعد از مهده که گلم از خستگی بیهوش شد ...
27 بهمن 1392

مادرجونمونم رفت پیش خدا

سلام گل مامان خیلی وقته که اینجا نیومدم و چیزی برات ننوشتم مامان و ببخش عشقم توی این 7 ماه گذشته خلیل اتفاقا افتاد یکی از بدترین هاش فوت مادر جون بود عزیزم که همه ی مارو خیلی ناراحت و غمگین کرد حالا برات یه خاطره تعریف کنم روزی که مادر جون فوت کرد رفتیم خونشون و ما مشغول گریه کردن بودیم که یدفعه تو اومدی و گفتی مامان ناراهت نباش مادرجون کفشاشو نپوشیده رفته پیش خدا بر میگرده کفشاشو ببره ما نمیزاریم بره پیش خدا قربون شیرین زبونیات برم عسلکم مادر جون مهربونم روحت شاد و یادت همیشه در قلب ما پابرجاست ...
27 بهمن 1392
1